زینب خانمزینب خانم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

نی نی زینب

سوغاتی تهرونی!

باباجون رفت نمایشگاه کتاب و من رو با خودش نبرد. آخه مامان جون دلش تنگ شده بود و با هم رفتیم کرمان. همه خوب بودن و خدمتتون سلام داشتن . راستی مچ دستم در رفت و پیش آقای دکتر جا انداختیم. تقصیر کی بود؟ اگه گفتین ؟ خوب معلومه مامان جون ! هرازگاهی برای تغییر حال و هوا شیرین کاری میکنه. تا من بزرگ شم خدا با دادم برسه... باباجون برام عینک و لباس سبز خریده ، ببینین... ...
21 ارديبهشت 1393

پسر خاله من ...

سلام. اسم پسر خاله من پارسا کوچولو هست. مرتب دستش توی دهنشه . من کمکش میکنم تا دستش رو در بیاره . اگه در نیاره سرش رو محکم میگیرم  تا گریه کنه ... نمی دونم چرا خاله نجمه بهش میگه : پار پار من! یا خاله سمیه میگه : عشق من! داداشهاش بهش میگن : پارسایی!  دقت نکردم خاله حمیده چی میگه ولی هر چی هست کسی تا حالا بهش نگفته آقای محمد پارسا حاجی زاده! الان 7 ماهه شده.  ...
21 ارديبهشت 1393

خرید لباس عید

این پست با احترام تقدیم میشه به داماد عزیزم... سلام . الان که این پست رو میذارم همسر شما دو سال و 2 ماه و 25 روز از عمر با عزتش میگذره.نمی دونم کی هستین و از کدوم شهر و دیار؟اما مطمئنم انسان ولایت مدار و متدین و مردم دوستی بودین که زینب خانم همسفری شما رو مهر تایید زده.امشب رفتیم پاساژ ستاره تا واسه زینب خانم لباس عید بخریم.با یک دو دو تا چهار تای ساده به این نتیجه رسیدیم که زینب خانم و باباجون برن شهر بازی و من برم خرید. 2 ساعت طول کشید. وقتی از پله ها پایین می اومدم زینب خانم و بابا جونش پایین پله ها منتظرم بودن.یه لحظه به ذهنم خطور کرد چقدر این دختر و پدر به هم میان.خانمی از دختر می بارید و آقایی از پدر.اگه قرار باشه دختری زینت این پ...
8 ارديبهشت 1393

مجتبی داماد شد!

البته این مطلب زمان نوشتنش با زمان وقوعش فرق میکنه. از اونجایی که وقت نکردم مطلبش رو کار کنم با تاخیر این پست رو به اون اختصاص میدم.عرفان کوچولو رو که میشناسید ، خوب، مجتبی میشه داداشش دیگه!عکس باباجون و دخمل به مراسم شام بر می گرده که حوصله خانم سر رفته و برای آرامش اعصاب به بینی پناه آورده . اینو گفتم که نگید واه واه چه بی ادبه دخترشون!!! آقا مجتبی و فائزه خانم مبارکه . به پای هم پیر شین.   ...
8 ارديبهشت 1393

به روایت تصویر...

من مهربون هستم( عین جمله خانم خانما بعد از اینکه کار بدی انجام میده) بد اخلاق( عین جمله خانم خانما بعد از اینکه به کار بدش اعتراض کنم) حالا چیکار کنیم( عین جمله خانم خانما بعد از اینکه من قهر میکنم) بچه هابخندیم! (عین جمله خانم خانما وقتی از قهر من خسته میشه) ...
8 ارديبهشت 1393

من قایم شدم...

این روزا بازی قایم باشک و فوتبال از علاقه مندی های دخمل شده . اگه پیداش کردین...   یکی از روزای خوب خدا با باباجون و دختر رفتیم مدرسه کودکان استثنایی.حیاط مدرسه آروم و ساکت منتظر زنگ تفریح بچه ها بود. دو نفر از دانش آموزان کم بینا و نا بینا با هم قدم می زدند. یک لحظه ایستادند و به سمت صدای ما اومدن. از اینکه یه بچه با خنده های کودکانه و معصوم خودش تاب اونها رو اشغال کرده بود ،شاد شدن . خواستن به سمت ما بیان که با شنیدن صدای خودکار معلم به پنجره بالای سر ما منصرف شدن.خدایا ممنون که دخترم دو تا چشم بینا و زیبا داره. .. ...
8 ارديبهشت 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی زینب می باشد